عشق

توی این خلوت شب منم و حس غریب، دل عاشقم چرا از همه خورده فریب


من توی جاده عشق دیگه پا نمی زارم، دلمُ پیش کسی دیگه جا نمی زارم


از کجا باید شروع کرد درد دل که گفتنی نیست قصه ی من خیلی وقته که دیگه شنیدنی نیست


تو خودم دارم می پوسم ولی هیچکس نمی دونه چقدر سخته که آدم با خودش تنها بمونه


یه روزی خیال می کردم عشق علاج همه دردهاست،


عشق رو فریاد می زدم که آبیه به رنگ دریاست.


منه ساده با نگاهی دلمُ ارزون فروختم ریشه ام ُ خودم سوزوندم واسه ی همیشه سوختم.


حالا عمریه که دیگه عشقُ من باور ندارم تن من میلرزه وقتی اون روزهارو یاد میارم


آسمون دعا کن امشب واسه ی این مرد تنها، خسته ام بس که نشسته ام به امید صبح فردا.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: شعر 2 ، ،

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392 | 21:7 | نویسنده : امیرعباس |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.